هورسانهورسان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

همسفر

خاله مهسا عاشقته

خاله مهسا خیلی دوستت داره گلم و تا الان هزار تا چیز میز برات خریده تقریباً هر بار که میریم خونه باباجون خاله مهسا یه چیزی برات خریده ، لباس ، عروسک ، کتاب ، سی دی ، گیره و  . . . بزرگ شدی باید حسابی هواشو داشته باشی خوشگلم  ...
6 خرداد 1392

ایتی عشقه هورسانی!

هورسانی عاشقه ایتیه  گل قشنگم الان ایتی رو محکم بغل کردی و خوابیدی   ( خوب بخوابی عروسکم ) بار اول که ایتی رو دیدی کلی ذوق کردی و گردنشو محکم چسبیدی و تموم مدت دستت بود حتی تو خواب ! حق داری چشمایه ایتی واقعاً قشنگن خیلی مظلوم نگاه میکنه کلاً عروسکایی که مثل خودت چشمای درشت دارن رو خیلی دوست داری عزیزم ...
6 خرداد 1392

امان از واکسن!

دختر قشنگم ، تا دو ماهگی اصلاٌ بلد نبودی گریه کنی یه صدای کوچولوی نااااااااااز میگفت مامان شیر! شب اول که توی بیمارستان بودیم دو تا نوزاد دیگه بلند بلند گریه میکردن و بخش رو گذاشته بودن رو سرشون ولی تو جیگرم رو میتینگ بودی  میگفتی e e e e بار اول که گریه کردی من و مامان جون کلی خندیدیم خیلی بامزه بود و اما واکسن واکسن دو ماهگی خیلی بد بود موقعی که واکسنتو زدن برای اولین بار بلند گریه کردی ولی زود آروم شدی بعد از طهر هم کلی گریه کردی که بابایی چند ساعت دورت میداد تا آروم بشی روز اول یکم تب داشتی  واکسن 4 ماهگی هم  همین طور بود فقط چون یه پات بود یکم راحتتر بودی واکسن 6 ماهگی سختتر بود چون هیچ جوری قطره استامینوفن رو ...
6 خرداد 1392

موش موشییییییی

عزیزم یه ماهی میشه که یاد گرفتی وقتی ذوق میکنی مماختو جمع میکنی اینقدر خوردنی میشی که نگووووووووو روزای اول فین فین هم میکردی که بابات عاشقه این کارت بود و کلی بوست میکرد و میگفت هورسانی دوباره موش بشو البته همراه این ذوق موشی خودتو هم پرت میکنی عقب یا سرتو خم میکنی یه طرف که خیلی بانمکه ...
5 خرداد 1392

روروئک

عزیزم روروئکت رو خیلی دوست داری و خیلی ماهرانه رانندگی میکنی! اینقدر تند میری و میای که بعضی وقتا باهام نصادف میکنی ، دنده عقب و دور زدنت هم حرف نداره  وقتی هم خسته میشی میای جلوی آشپزخونه و دستاتو دراز میکنی طرفم و نق میزنی منم بدو میام بغلت میکنم خیلی دوست داری که اسباب بازیاتو بذارم روی میز و صندلیا و اینور اونور تا خودت بری برشون داری و عاشقه کنترل تلویزیونی که من معمولاً روی دسته مبل میذارمش و تا صدای تق میاد میفهمم که بعله کنترل برای بار هزار و یکم افتاد ...
5 خرداد 1392

دوست ندارم دیگه!

هر کاری کردم که یکم موز بخوری نشد که نشد  مثل بابایی موز دوست نداری سیب زمینی رو هم خیلی کم میخوری بازم مثل بابایی! و برعکس من ماست دوست نداری   ...
5 خرداد 1392

غذایه کمکی

عزیزم از 14 فروردین با لعاب برنج غذاخوردن رو شروع کردی و ماشالله خیلی خوب غذا میخوری  بعد از لعاب برنج فرنی با پودر بادوم و بعد هم سوپ  وقتی غذا رو میخوری میگی هاااااااااام  و اگه یکم مامانی معطل کنه نق میزنی و قاشقه بعدی رو میخوای  و یه دفعه سیر میشی و حتی یه ریزه بیشتر نمیخوری!   ...
5 خرداد 1392

دد دد دد

وااااااااااااااااای خدا جیگرم دیروز یه دفعه گفت دد و تا شب یکسره دد دد میگفت فدات بشم مامانی که اینقدر ناز میگی دد دد ...
5 خرداد 1392

فدایه قد و بالات

 هزااااااااااااااااااااااااااااار ماشالله دختر قشنگم قد و وزنت توی این چند ماه رو برات مینویسم تا ببینی که چقدر بزرگ شدی فدات بشم من تاریخ          وزن         قد روز تولد     3250        ؟ گفتن 54 ولی اشتباه بود ماه 1       4250       52.5 ماه 2       5000       56 ماه 4       6300       64 ماه 5       6900       66 ماه 6       7300       68 ماه 7       7650       6...
4 خرداد 1392

روز پدر

امروز برای بابایی روز خاصی بود برای اولین بار روز پدر در کنار بقیه باباها کلی تحویلش گرفتیم! روز پدر مباااااااااااااااااااااااااااااارک بابایه خوبم  ( از طرف هورسان برای بهترین پدر دنیا ) اینم از طرف من برای بهترین همسر دنیا   عزیزم همیشه در کنار من و دختر گلمون شاد و سلامت باشی ممنون که به خاطر ما اینقدر زحمت میکشی و توی هوای گرم اهواز تمام روز مشغولی و وقتی میای خونه لبخند قشنگه همیشگی روی لبهاته خدا نگهدارت باشه عزیزم آمین  راستی هورسانی امشب رفتیم خونه باباجون و کلی هم خوش گذشت خاله مهسا کیک گرفته بود و بابایی و باباجون و دایی محمد فوتش کردن تو هم کلی بازی کردی و خوشحال بودی جیگرم ...
4 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به همسفر می باشد